۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

آلبوم تولدی دیگر ...1342..فروغ فرخزاد - آن روزها



آلبوم تولدی دیگر ...1342..فروغ فرخزاد


آن روزها

آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های باد بادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
آن روزها رفتند
آن روزها یی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
چشمم به روی هر چه می لغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای نا شناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزها رفتند
آن روزها ی برفی خاموش
کز پشت شیشه در اتاق گرم
هر دم به بیرون خیره میگشتم
پاکیزه برف من چو کرکی نرم
آرام می بارید
بر نردبام کهنه چوبی
بر رشته سست طناب رخت
بر گیسوان کاجهای پیر
و فکر می کردم به فردا آه
فردا
حجم سفید لیز
با خش خش چادر مادربزرگ آغاز میشد
و با ظهور سایه مغشوش او در چارچوب در
که ناگهان خود را رها می کرد در احساس سرد نور
و طرح سرگردان پرواز کبوترها
در جامهای رنگی شیشه
فردا ...
گرمای کرسی خواب آور بود
من تند و بی پروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشق های کهنه خود پاک می کردم
چون برف می خوابید
در باغچه می گشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام را خاک میکردم
آن روزها رفتند
آن روزهای جذبه و حیرت
آن روزهای خواب و بیداری
آن روز ها هر سایه رازی داشت
هر جعبه سربسته گنجی را نهان می کرد
هر گوشه صندوقخانه در سکوت ظهر
گویی جهانی بود
هر کسی ز تاریکی نمی ترسید
در چشمهایم قهرمانی بود
آن روزها رفتند
آن روزهای عید
آن انتظار آفتاب و گل
آن رعشه های عطر
در اجتماع ساکت و محبوب نرگسهای صحرایی
که شهر را در آخرین صبح زمستانی
دیدار می کردند
آوازهای دوره گردان در خیابان دراز لکه های سبز
بازار در بوهای سرگردان شناور بود
در بوی تند قهوه و ماهی
بازار در زیر قدمها پهن می شد کش می آمد با تمام لحظه های راه می آمیخت
و چرخ می زد در ته چشم عروسکها
بازار مادر بود که می رفت با سرعت به سوی حجم های رنگی سیال
و باز می آمد
با بسته های هدیه با زنبیل های پر
بازار بود که می ریخت
که می ریخت
که می ریخت
آن روزها رفتند
آن روزهای خیرگی در رازهای جسم
آن روزهای آشنایی های محتاطانه با زیبایی رگهای آبی رنگ
دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر بر این دست مشوش مضطرب ترسان
و عشق
که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو میکرد
در ظهر های گرم دود آلود
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه می بردیم
و به درختان قرض می دادیم
و توپ با پیغام های بوسه در دستان ما می گشت
و عشق بود
آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی
ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد در انبوه سوزان نفس ها و تپش ها و تبسم های دزدانه
آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ می زد آه
کنون زنی تنهاست
کنون زنی تنهاست

۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

باز کن پنجره ها را...(فریدون مشیری)




باز کن پنجره‌ها را که نسيم
 روز ميلاد اقاقي ها را 
 جشن مي گيرد 
 و بهار
 روي هر شاخه کنار هر برگ
 شمع روشن کرده است
 همه چلچله ها برگشتند
 و طراوت را فرياد زدند
 کوچه يکپارچه آواز شده است
 و درخت گيلاس هديه جشن اقاقي ها را 
 گل به دامن کرده است
 باز کن پنجره‌ها را اي دوست 
 هيچ يادت هست 
 که زمين را عطشي وحشي سوخت؟
 برگ ها پژمردند
 تشنگي با جگر خاک چه کرد؟
 هيچ يادت هست؟
 که توي تاريکي شب هاي بلند
 سيلي سرما با تاک چه کرد؟
 با سر و سينه گل هاي سپيد
 نيمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
 هيچ يادت هست؟
 حاليا معجزه باران را باور کن
 و سخاوت را در چشم چمن زار ببين
 و محبت را در روح نسيم
 که در اين کوچه تنگ 
 با همين دست تهي 
 روز ميلاد اقاقي ها را 
 جشن مي گيرند
 خاک جان يافته است 
 تو چرا سنگ شدي؟
 تو چرا اين همه دلتنگ شدي ؟
 باز کن پنجره را 
 و بهاران را 
 باور کن!

۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت هشت مارس:




رهیدن از زنجیرها

هشت مارس روز جهانی زن در حالی فرا می رسد که زنان در جای جای جهان همچنان در اسارت قوانین ، رسوم و فرهنگ مردسالاری به سر میبرند. با این همه ،سال گذشته در ایجاد وحدت میان مردمان جهان برای مبارزه با ستم ، تبعیض و فرودستی زن گام هایی بزرگ  برداشته شد. 
هنوز می توان طنین صدای میلیونها زن و مرد را در کشور هند شنید که یکی از قربانیان تجاوز جمعی را "دختر هند" نام نهادند و برای ابراز انزجار از توهین آشکار و جنایتکارانه به زن، پا به خیابان گذاشتند و شهرهای هند را از فریاد اعتراض خود پر کردند؛  هنوز می شود مارش جنبش یک میلیارد نه به خشونت علیه زنان، و صدای میلیونها انسان برابری طلب در شهرهای مختلف جهان  را شنید که با  فریاد «نه به خشونت علیه زنان" و با شعار برقصیم و زنجیرها را پاره کنیم، به خیابان آمدند. اینها فقط دو فراز از پیشروی های جنبش زنان در چند ماه اخیر است. این حرکت ها، که در مناسبت های دیگر نیز در یک سال گذشته انجام گرفته  است، نشان می دهد زنان در کشورهای مختلف به اشکال و در اندازه های متفاوت تحت ستم قرار دارند و همین امر به اعتراضات مخالفان زن ستیزی ماهیتی جهانی بخشیده است. 
جهانی بودن هشت مارس و جهانشمول بودن حقوق زنان را در مضامین مشترکی درمی یابیم که همه ی طرف داران  رهایی و برابری زن و مرد در همه جای جهان فریاد می کنند. ویژگی دوران اخیر فقط در گستردگی اعتراض ها نیست بلکه در متحد بودن آنها نیز هست. 
زنان در ایران تحت ستم های فردی و اجتماعی  بیشتری قرار داشته اند . این ستم در گذر بیش از سی سال هر روز افزون تر شده است. اما به موازات فزونی حمله به حقوق زنان مبارزه ی آنها نیز اوج گرفته است. 
از سال 57 تا کنون گستره و عمق این مبارزه وسعت یافته و به رغم تمام مفابله های حاکمان برای خاموش کردن صدای این جنبش و به رغم تقلاهایشان برای سانسور کردن و حذف صدای زن از جامعه، جنبش حقوق زن توانسته  است دستاوردهای نسبتا قابل توجهی کسب کند. هم اکنون زنان ِ بسیاری در عرصه های گوناگون، به ویژه در عرصه ی ادبیات و هنر، برای رهایی خود از قید قوانین ، سنت ها، سیاست ها و فرهنگ اسارت آور و سرکوب گرجاری فعال اند و در بیشتر جنبش های اجتماعی نقشی جدی دارند. نگاهی به زندان های سیاسی و حضور پر تعداد زنان در این زندان ها نشان می دهد که آنها بر احقاق حقوق خود مصر ند و این موج را سر باز ایستادن نیست. موجی که بارها پیوستگی خود را به دریای جنبش جهانی رهایی زن نشان داده ؛ به آن نیرو بخشیده و از آن نیرو گرفته است. جامعه بدون آزادی زنان آزاد نخواهد شد.
کانون نویسندگان ایران هشتم مارس روز جهانی زن را  به زنان  و مردان آزادی خواه ایران و جهان، خاصه زنان اهل قلم، تبریک می گوید و همراه همیشگی کوشش زنان نویسنده برای گسترش آزادی بیان در همه ی عرصه هاست . 
کانون نویسندگان ایران
16/اسفند/1391 –  6 /مارس/ 2013