۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

ندا ، خون ، خیابان

و سنگفرش های خیابان هنوز در وحشت و بغض زجر آوری
برایشان بی صدا گریه میکنند.
به همه ی آنان !
(( ندا ، خون ، خیابان ))


و بر تمام چاهار راه های جهان
حک شده ای
و عکس های کوچک سه در چاهار
از عصر
تا انفجار فریاد پشت بام ها
در دست مادران می گردد :
– ورودی بزرگ زندان اوین –
" ببخشید
شما تازه آزاد شدید ؟
این عکس بچه ی منه
ندیدینش ؟ "

نه
این عکس ها
سه در چاهار
نبودند
تمام قد
دیده شده اند
آخرین بار
در خیابان
تمام قد
و چشم ها نشانه به روبرو
عبور کرده بودند
از امام حسین
و فردوسی
حرفی برای گفتن نداشت
گذر کرده بودند
درست از قلب دانشگاه
اهدای خون ،
و رسیدند
به انقلاب
که سیاه شده ،
نفس میکشد زیر دوده
با تنگی نفس

عبورکرده بودند
تمام قد
و به رگ های خیابان
سرازیر
و کارگر شمالی
دست هایش قفل
در دست های کارگر جنوبی
و انقلاب
بر سر دست
بلند
بلند ...
بلند می شود

آخ ندااا !
قلب تو اکنون
چند عکس تمام قد را
هل میدهد به سمت آزادی ؟

و بر چاهار راه های
تمام خیابان های جهان
حک شده
تصویر بزرگی از چشمانت
و خون می پاشد
از گلوی تصویر
و در
رگ های خیابان
تزریق
و رعشه گرفته اند
تمام تابلو ها
بر تمام چاهار راه های جهان


ندا ! آااخ !
ندا !
ندا !
قلب تو اکنون
چندین تصویر تمام قد را
هل میدهد ؟

و خون پاشیده در رگ های خیابان ها
کارگر شمالی
کارگر جنوبی
و دوده
از حجم انقلاب
پاک می شود
و این همه
تصویر تمام قد
به و سعت ِ میدان آزادی
خواهند رسید
ندا ! ندا !
آی ! آی !
آی ! ندا !
ما شبیه تو ایم
یا تو شبیه
به این همه تمام قد ؟
چگونه است که یک قلب
می تپد
در این همه
که دویده اند
در رگ های خیابان
و انقلاب را
وصل
به میدان وسیع آزادی
ندا ! آااخ
نداااا ...



علیرضا عسگری
چاهار تیرماه هشتاد و هشت
دوازده روز پس از "انتخابات ریاست جمهوری " ایران

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

پنجشنبه سياهپوش- نعمت آزرم


پنجشنبه سياهپوش

نعمت آزرم


بيشماران به خيابان که سيه پوشانند
سوگواران به خون خفته سياووشانند

شاد پوشند و بنوشند به شادی فردا
خلق کوشنده که امروز سيه پوشانند

نامشان زينت سردفتر آزادی ماست
اين به خون خفته جوانان نه فراموشانند

رودها باز نگردند به سرچشمه ی خويش
چشمه سارند که پيوسته بهم جوشانند

حاصل جنبش ملی به يقين آزادی ست
دختران و پسران تا که چنين کوشانند

مرد و زن خون به جگر در پی فرصت بودند
شيخ پنداشت که دلمرده و خاموشانند

مژده ای ميهن افتاده و برخاسته برنا هربار
در رهت پير و جوان يکدل و همدوشانند

شاد بادی که ز خود جوشی اين رستاخيز
دشمنانت ز شگفتی همه مدهوشانند

سايه ی شوم خلافت هم اگر هست هنوز،
هست فرشی که برآن باده خوران نوشانند!

صبح آزادی ما می دمد و می بينم :
دشت در دشت ، گل و سبزه هماغوشانند



پاريس
پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۸ خورشيدی
روز سوگواری ملی


۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

سعید سلطان پور- غزل زمانه


سعید سلطان پور

غزل زمانه



نغمه در نغمه ی خون غلغله زد، تندر شد

شد زمين رنگ دگر، رنگ زمان ديگر شد



چشم هر اختر پوينده که در خون مي گشت

برق خشمي زد و بر گرده ی شب خنجر شد



شب خودکامه که در بزم گزندش، گل خون

زير رگبار جنون، جوش زد و پرپر شد



بوسه بر زخم پدر زد لب خونين پسر

آتش سينه ی گل، داغ دل مادر شد



روی شبگیر گران ماشه ی خورشید چکید

کوهی از آتش و خون موج زد و سنگر شد



آنکه چون غنچه ورق در ورق خون مي بست

شعله زد در شفق خون، شرف خاور شد



آن دلاور که قفس با گل خون مي آراست

لب آتشزنه آمد، سخن اش آذر شد



آتش سينه ی سوزان نوآراستگان

تاول تجربه آورد، تب باور شد



وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنه ی سرخ

رهروان را ره شبگير زد و رهبر شد



شاخه ی عشق که در باغ زمستان مي سوخت

آتش قهقهه در گل زد و بارآور شد



عاقبت آتش هنگامه به ميدان افکند

آنهمه خرمن خونشعله که خاکستر شد

سعید سلطان پور- زیر شب

سعید سلطان پور

زیر شب



باصدایی پر از خارو زخم

با صدایی پر از جراحت های تجربه

نعره می کشم،

آیا دریای خارو خون را می بینی؟


با حنجره ای خونین

نعره کشیدم

آیا صدای زخم را شنیدی؟



مشت هایم را بر شب کوفتم

شب،

سرسخت،

ایستاد!



زیر شب

چون ستوری زخمی

سم بر زمین کوفتم

و گریستم!





ستاره

ویران بود

هیچکس ضجه های خون را نشتید.

با حنجره ای خونین

نعره کشیدم

هیچکس باران خون را ندید!



زیر شب

و زیر ابر

ای عظیم ترین فریاد

بگذار تو را چنان برکشم

که به قلب ستارگان

پرتاب شوم!



با صدایی پر از خارو خشم

در انقلاب خون

بدیدارم بیا!

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

از خون جوانان وطن لاله دمیده



عارف قزوینی - از خون جوانان وطن لاله دمیده

از میان تمام تصنیف های عارف شاید تصنیف " از خون جوانان وطن لاله دمیده " مشهورترین باشد . این تصنیف تاریخی، هفتمین تصنیف از مجموعه تصنیف های عارف است. او در مقدمه آن نوشته است :
این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده است. بواسطه عشقی كه حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است :

از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه كج رفتارى اى چرخ! چه بدكردارى اى چرخ!
سر كين دارى اى چرخ!
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ!
از اشك همه روى زمين زير و زبر كن
مشتى گرت از خاك وطن هست به سر كن
غيرت كن و انديشه ايام بتر كن
اندر جلو تير عدو سينه سپر كن
چه كج رفتارى اى چرخ! چه بد كردارى اى چرخ!
سر كين دارى اى چرخ!
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ!
از دست عدو ناله من از سردرد است
انديشه هر آن كس كند از مرگ نه مرد است
جانبازى عشاق نه چون بازى نرد است
مردى اگرت هست كنون وقت نبرد است
چه كج رفتارى اى چرخ! چه بدكردارى اى چرخ!
سر كين دارى اى چرخ!
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ!

فرخي يزدي



از حصير شيخ آيد دم به دم بوي ريا

چاره‌يي براين ريا و بوريا بايد نمود

محمد فرخي يزدي شاعري است كه قلمش را براي ترويج و دفاع از آزادي و انقلاب به‌كار گرفت. شعر فرخي، فراخواني براي آزاد زيستن و مبارزه براي تحقق آزادي است. شعر او از سويي وصف حال رنجديدگان و محرومين جامعه و بازتاب خشم وخروش آنها عليه بي‌عدالتي و استثمار است؛ از سوي ديگر افشاگر ستم و سركوبي حاكمان و مرتجعان ضدمردمي.

تپيدنهاي دلها ناله شد، آهسته آهسته

رساتر گر شود اين ناله‌ها، فرياد مي‌گردد

ز اشك و آه مردم بوي خون آيد، كه آهن را

دهي گر آب و آتش، دشنه فولاد مي‌گردد

دلم از اين خرابيها بُـوَد خوش، زانكه مي‌دانم

خرابي چون كه از حد بگذرد، آباد مي‌گردد

ز بيداد فزون آهنگري گمنام و زحمتكش

علمدار و عَـلَم، چون كاوة حداد مي‌گردد

به ويرانيِ اين اوضاع، هستم مطمئن، زانرو

كه بنيان جفا و جور، بي بنياد مي‌گردد

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

تجاوز

علیرضا عسگری

تجاوز

دوباره کِشت می شویم

به ضرب و زور

و جمهوری

تثبیت می شود

" ماشا الله، حزب الله"

و امشب

تا صبح

هزارپرچم آزادی

برفرازدست موتورسواران

خواهد چرخید

هزارباتوم معتقد

و گارد ویژه خیانت نخواهد کرد

باتوم ها

فرو می روند

و ما کِشت می شویم

به ضرب و زور

آبستن می شویم

و درد می کنیم

" ماشا الله، حزب الله"

و جمهوری تثبیت

" نزن آقا

من خودم

دستم ایناها

توصد تا عکس

دست من

طناب دار

نزن، نزن"

و می زند.

عبورمی کند ازبهت خیابان

یک ماشین ِ ترس:

" فرماندهی یگان ویژه"

و خاک دردهان مردم

سکوت.

فرورفته است

باتوم

و درد می کنیم

زاده شوید

باتوم ها

فرزندان تجاوز

و بکوبید

زاده شوید یک روز

آری

درد می کنیم

فرو رفته است

باتوم

و جمهوری

تثبیت می شود.


علیرضا عسگری

25 خرداد 88

سه روز پس از" انتخابات ریاست جمهوری" ایران